سعدی
|
برآمد باد صبح و بوی نوروز |
|
به کام دوستان و بخت پیروز |
|
مبارک بادت این سال و همه سال |
|
همایون بادت این روز و همه روز |
|
چو آتش در درخت افکند گلنار |
|
دگر منقل منه آتش میفروز |
|
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست |
|
حسدگو دشمنان را دیده بردوز |
|
بهاری خرمست ای گل کجایی |
|
که بینی بلبلان را ناله و سوز |
|
جهان بی ما بسی بودست و باشد |
|
برادر جز نکونامی میندوز |
|
نکویی کن که دولت بینی از بخت |
|
مبر فرمان بدگوی بدآموز |
|
منه دل بر سرای عمر سعدی |
|
که بر گنبد نخواهد ماند این گوز |
|
دریغا عیش اگر مرگش نبودی |
|
دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز |